پیله ی پروانه به قلم فرگل حسینی
پارت هفتاد و دوم
زمان ارسال : ۱۱۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 10 دقیقه
******
پروانه پلک هایش را از هم گشود.احساس کرختی داشت ودست وپایش هم خواب رفته بودند.همین که نگاهش را چرخاند با صورت نگران هوتن در یک سانتی متریش روبه رو شد.
_خوبی چیزیت که نشده؟
نگاهش روی دست وپای بستهی هوتن افتاد .سعی کرد دست هایش را تکان دهد اما ناموفق بود،چرا که آن ها با یک طناب کاملا ضخیم به پشت سرش بسته شده بودند.
_آروم باش عزیزم.
پروانه انگشت هایش را باز وبسته کرد.نگا
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
رزا
00عالی مثل همیشه فرگل جون تو را خدا شما دیگه رمان را از حالت سکه ای خارج نکن بزار همین طور ما سکه ای ادامه بدیم ممنون می شم عزیزم